یکی از معاریف، گوسپندان داشت و هر روز شیر آن گوسپندان بدوشیدی و آب بسیار بر آن ریختی.
[شبان] گفتی ای خواجه خیانت مکن که عاقبت ِ آن وخیم است.
خواجه بدان التفات نکردی.
روزی گوسپندان در دامن کوهی بودند.
ناگاه در آن کوه بارانی عظیم آمد و سیلی روان شد و جمله ی گوسپندان را ببرد.
شبان به نزدیک خواجه آمد،
خواجه گفت: چرا گوسپندان را نیاوردی ؟
شبان گفت: آن آب ها که با شیر می آمیختی جمله جمع گشت و سیل شد، بیامد و گوسپندان را برد تا عاقلان را معلوم شود در خیانت برکت نیست.
[شبان] گفتی ای خواجه خیانت مکن که عاقبت ِ آن وخیم است.
خواجه بدان التفات نکردی.
روزی گوسپندان در دامن کوهی بودند.
ناگاه در آن کوه بارانی عظیم آمد و سیلی روان شد و جمله ی گوسپندان را ببرد.
شبان به نزدیک خواجه آمد،
خواجه گفت: چرا گوسپندان را نیاوردی ؟
شبان گفت: آن آب ها که با شیر می آمیختی جمله جمع گشت و سیل شد، بیامد و گوسپندان را برد تا عاقلان را معلوم شود در خیانت برکت نیست.
"محمد عوفی"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر