روزی هارون الرشید، بهلول را نزد خود خواست تا با او گفت و گو کند و کمی سرگرم شود.
وقتی بهلول به خدمت هارون الرشید رسید، هارون از او پرسید: بگو بدانم، حساب رسی در آن دنیا چگونه است؟
بهلول گفت: یک ساج ( ظرفی فلزی که برای نان پزی به کار می رود.) بیاورند و زیر آن، آتشی روشن کنند تا داغ شود.
بعد به هارون گفت: روی ساج بایست و یک به یک اموال و دارایی ات را نام ببر.
هارون روی آن ایستاد و گفت:
تخت دارم، سلطنت دارم، مملکت دارم، خزانه ای پر زر دارم و ... همه را با شتاب و تندی گفت؛ اما ساج آن قدر داغ بود که هارون طاقت نیاورد همه را نام ببرد و پایین پرید.
بهلول پا روی ساج گذاشت و گفت:
بهلول، نان جو و سرکه!
سپس از روی آن پایین آمد و به هارون گفت:
وضع حساب آن دنیا هم به همین شکل است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر