۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

ابوسعید و سفر حج


گويند ابو سعيد ابوالخير چند درهم اندوخته بود تا به زيارت كعبه رود. با كارواني همراه شد و چون توانائي پرداخت براي مركبي نداشت پياده سفر كرده و خدمت ديگران ميكرد .
تا در منزلي فرود آمدند و شيخ براي جمع اوري هيزم به اطراف رفت در زير درختي مرد ژنده پوشي با حالي پريشان ديد از احوال وي جويا شد و دريافت كه از خجالت اهل و عيال در عدم كسب روزي به اينجا پناه اورده است و هفته اي است كه خود و خانواده اش در گرسنگي بسر برد ه اند.
جند درهم اندوخته خود را به وي داد و گفت برو .مرد بينوا گفت مرا رضايت نيست تو در سفر حج در حرج باشي تا من براي فرزندانم توشه اي ببرم. شيخ گفت حج من تو بودي و اگر هفت بار گرد تو طواف كنم به زانكه هفتاد بار زيارت آن بنا كنم.

هیچ نظری موجود نیست: