ساعت 3 شب بود كه صدای تلفن , پسری را از خواب بيدار كرد .
پشت خط مادرش بود . پسر با عصبانيت گفت :
چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردی ؟
مادر گفت :25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردی ؟
فقط خواستم بگويم تولدت مبارک . پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود
تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت .
وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت
ولی مادر ديگر در اين دنيا نبود .
پشت خط مادرش بود . پسر با عصبانيت گفت :
چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردی ؟
مادر گفت :25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردی ؟
فقط خواستم بگويم تولدت مبارک . پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود
تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت .
وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت
ولی مادر ديگر در اين دنيا نبود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر